حسام و مهنا

تعجب کردم

چند روز پيش رفته بوديم به فضاي سبز نزديكمان شام خورديم پس ازشام مهنا گيردادكه اورا به پارك ببرم .آن نزديكي چند تا تاب بود كه كسي هم نبود مهنا مشغول شد.در اين حين دختركي همراه پدرش به آنجا آمدند ومشغول تاب بازي شدند.دخترك لباس زيبايي پوشيده بود .به چشم مي آمد وخيلي خوش لباس شده بود.به مهنا گفتم كه ديگر بس است برويم.مهنا موقع آمدن به پارك سوشرت پوشيده بود چون هوا كمي سرد بود مادرش هم نگران بود كه سرما نخورد.دست مهنا را گرفتم وبا هم حركت كرديم.تا اينجاي ماجرا مشكلي نبوداما به محض اينكه از جلوي دخترك رد مي شديم چشم مهنا به آن دخترك خورد اولين حركتي كه كرد سوشرتي كه تنش بود را درآورد گفت اين را نميپوشم .از زير سوشرت هم پيرا هن قشنگي پوشيده بود.يك...
30 تير 1390

تولد آقا حسام

بااینکه از تولد این وبلاگ چندی نگذشته و مطالب آن تازه در حال رشد و نمو هست اما مصادف شد با تولد آقا امام زمان و ٢٨ تیر ماه تولد حسام.سالها پیش حدود ١٢ سال قبل در بیمارستان ذکریا چشم به جهان گشودی.اولین بار بود که منتظر تولد مولود و موجودی بودم که حس و حال غریبی برایش داشتم. داشتم بابا میشدم .لحظات پر التهابی بود مامان  خواسته بود که طبیعی به دنیا بیایی البته پزشک مشاور هم این پیشنهاد را کرده بود.خاله رقیه هم همراه مامان تو بیمارستان بود.بالاخره تو به دنیای ما قدم گذاشتی و کلی تغیرات تو زندگی ما پیش آوردی.از همون ساعت های اول شلوغ بودنت رو ملتفت شدم .الغرض کوتاه سخن اینکه:  حسام جان خوش آمدی تولدت مبارک ...
27 تير 1390

عید نیمه شعبان

امروز نیمه شعبان سال 1390 ساعت حدود 10 شبه و خونه آبابام هستم کلی امروز جشن گرفتم.بابام منو ازساعت 11 برد بیرون باغلار باغی خوش به حالم شددست بابام درد نکنه البته باید از داداشی هم خیلی ممنون باشم آخه اگه اون نمی خواست بابا منو به اونجا نمیبرد.ناهار بیرون ساندویچ دستی درست کردیم خوردیم چسبید قبل از مراسم ناهار خورون از خدا چه پنهونه از شما چه پنهون کمی جیش کرده بودم مامان جون کمی به زحمت افتاد اما عیب نداره بذار یاد بگیره که چه جوری بچه داری میکنن!خلاصه تو باغلار باغی سوار چرخ فلک تاب بچه موج سوار و.... شدیم راستش تعجب کردم تا حالا بابامو اینجوری ولخرج ندیده بودم شاید بخاطر عید نیمه شعبان بوده شاید.  
27 تير 1390
1